یه بار بابام گفت برو چایی بریز بیار

منم گفتم تو نزدیکتری به آشپزخونه

برو بریز بیار بخوریم

پا شد رفت اون سر پذیرایی نشست گفت

حالا تو نزدیک تری،برو بریز بیار بخوریم

 قیافه من       قیافه بابام

یه روز توی خونمون کلی مهمون اومده بود

می خواستیم بریم پارک ،دیر شده بود یهو من

گفتم پاشید پاشید دیگه چراغارو ببندید

درارو خاموش کنید بریم

قیافه من   قیافه مهمونها

یه روز تو دانشگاه بچه ها داشتن جک میگفتن به هم دیگه

 منم خواستم بگم که یه دفه به جای گودزیلا گفتم

گوزدیلا

هیچی دیگه کل کلاس متلاشی شد

قیافه من    قیافه دوستان

19 سال سن دارم شنا بلد نبودم با اصرار بچه ها رفتیم استخر

منم طناب وسط استخرو گرفتم و میچرخوندم با خودم گفتم برم تو

یه متری حال کنیم .رفتم که یه دفه پام لیز خورد رفتم زیر آب حالا داد میزنم

کمک کمک بچه ها زدن زیر خنده مارپیچ میرفتن.یکشون گفت خو بلند شو واستا

تازه فهمیدم قدم 180ده تو یه متری میخواستم غرق بشم

از خجالت نمیدونستم چیکار کنم روم نمیشد بیرونم برم

قیافه من   قیافه بچه ها

یه روز با دوستان نشسته بودیم حرف میزدیم اومدم ابراز وجود کنم

که یهو یه چیز ازم در رفت!! نه دیگه نمیگم چی!! یکی از دوستام

گفت :حرف نزنید بچه ها این یه تیر هوایی زده اگه نزاریم حرف

بزنه هممونه به رگبار میبنده!!!

قیافه من   قیافه دوستان

رفته بودیم روستامون ،پدربزرگمینا حلیم داشتن برا دهم محرم

آقا اینا گوسفنداشون رو باز کردن تو حیاط من از یدونه بزغاله خوشم

اومد گرفتم بغلم از شانس ما تا گرفتم بغلم شاشید روم

هیچی دیگه همه زدن زیر خنده منم تو افق محو شدم

قیافه من  قیافه بزغاله قیافه بقیه

یه شب هوا بارونی بود با موتور رفته بودم بیرون

برگشتنی همه لباسام خیس شده بود مهمون هم داشتیم

بعد از احوالا پرسی با مهمون ها اومدم بشینم که

یهو یه صدای مهیبّی ازم بلند شد

خشدکم تو اون هیری ویری جر خورد لامصّب

قیافه من قیافه مهمونا

به بابام میگم خواب دیدم مردم

میگه خیر ایشالا

قیافه من

با یکی از بچه های دانشگاه دعوام شد(دختر)

یه دف برگشت گفت: جواب ابلحان خاموشیست

منم یهو گفتم: خفشو پس

قیافه من قیافه دختره  قیافه جمعی که داشتن مارو نگاه میکردن

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: