نامه...

نامه یک پیرمرد خوزستانی به پسرش :
یه روز ؛ پیرمرد نامه ای به پسرش که زندان بود نوشت ...
(بابا ؛ امسال نمیتونم زمین شخم بزنم ! چون تو نیستی و من هم توانش رو ندارم !!)
پسر ؛ در جواب نامه پدرش نوشت :
( پدر ؛ حتی فکر شخم زیدن زمین هم نکن ! چون مم پولهایی که دزدیم همونجا چال کردم !!) پلیس ها ؛ که نامه پسر رو خوندند ؛ تمام زمین را کندند؛ اما چیزی پیدا نکردند ...
پسر ؛ نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت : پدر ؛این تنها کاری بودکه میتونستم واست انجام بدوم ... زمینت آمادس!خخخخخخخخ
این یارو هوش سیاه بوده توی زندان



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 13 دی 1393برچسب:, | 14:6 | نويسنده : امیر حسین میرزازاده |