اعتماد به نفس های من

یه روز تو کلاس داشتم ادای استاد رو در می آوردم نگو یه نفر جلو در واستاده نگاه میکنه!

یکی از بچه ها گفت:استاد!!

منم برگشتم دیدم استاده گفتم: خوب شد اومدید استاد داشتم

خوبی هایشمارو به بچه ها میگفتم!!

بعد آروم آروم تو افق نیمکت های کلاس محو شدم.

قیافه منلبخند   قیافه استادمتعجب  قیافه دوستانمتعجب

 

 

 

برف اومده بود،زمین سر بود ،جلوی در دانشگاه هفت هشت ده تا دختر واستاده بودند.

یهو سر خوردم افتادم.

با کمال خونسردی رو به دخترا کردمو گفتم:حرکتو داشتین یاد بگیرید

برا آیندتون خوبه!!

 

قیافه منلبخند قیافه دخترابوسه

 

 

 

 

دختره اشتباهی بهم زنگ زده بود بهش میگم:

میدونم که زنگ زدی با هام دوس بشی ولی من پیشنهادتو قبول نمیکنم

دختره :اعتماد بنفس بالات منو شیفته ی خودش کرده.

گفتم:قصد ازدواجم ندارم.

قیافه منلبخند  قیافه دخترهمتعجب

 

 

 

 

تو جمع نشسته بودیم دختر زنگ زد از بچه های دانشگاه بود.

از اون دخترایی بود که تو دانشگاه همه دنبالش بودن.

من:صدبار بهت میگم که من باهات دوس نمیشم.

دختره:بابا برو گمشو احمق جزوه میخواستم

تو اون هیری ویری نمیدونم صدای گوشیم چرا زیاد شده بود

گوشی را گذاشتم جیبم گفتم هی بهش میگم دوست نمیشم ولی قبول نمیکنه که!!!

خو بچه ها کجای بحث بودیم؟

قیافه منلبخند  قیافه بچه هامتعجب

 

 

 

 

رفتم مطب دکتر ،منشی میگه:شمارتونو بدین وقتتون شد بهتون خبر میدیم.

من:نخیر خانوم خیلیا خواستن با من دوس بشن ولی من پیشنهادشونو قبول نکردم!!

منشی:نه تورو خدا بهتون التماس میکنم.

اصن میدونید چیه بچه ها من هرجا برم دختر باشه یا از من خوششون میاد

نکه جذابم والا

قیافه منلبخند  قیافه منشیمتعجب

 

 

 

 

رفته بودم عکاسی،دختره میگه :20 دقه دیگه بیا عکساتو بگیر.

من:ای ناقلا میخوای تو این 20 دقه یکی از عکسامو برداری؟

میگه :می خوام چیکار خیلی تحفه ای؟

من: خو همه دخترا از من خوششون میاد تنها شما نیستید که

باشه اگه میخوای برداری از نظر من اشکالی نداره میتونی برداری!!

قیافه منلبخند  قیافه دخترهمتعجب

 

 

 

 

رفتم خرازی چیز میز بخرم،کلی تو جیبم پول خورده بوده!(سکه)

یارو میگه:عموجون فکر کنم اینجارو با کمیته امداد اشتباه گرفتی؟

من: نه عمو گفتم پول خورده لازمتون میشه براتون بیارم خواهش میکنم نیازی هم به تشکرنیست.

قیافه منلبخند  قیافه فروشندهمتعجب

 

 

 

 

 

دختر خالم با چایی اومده پیشم سوال کامپیوتری داشته.

من:دخترخاله من قصد ازدواج ندارماااااا ،البته فعلا

دخترخاله:نه ترو خدا بیا فردا بریم عقد کنیم؟

من:حداقل بزار یه چند روزی فکر کنم.

 

قیافه منلبخند  قیافه دخی خالهمتعجب

 

 

 

 

دوستان همونطور که میدونید من رزمی کارم.

رفتم مغازه پوستر فروشی

من:ببخشید پوستر امیر مهدی...... رو ندارید.

یارو:چیکارس؟؟

من:عه چطور نمیشناسیدش،تو هنرهای رزمی نفر اول دوم کشوره؟؟

یارو:(حالا از من چاخان تر اونه): آها اونو میگی همین دیروز تموم کردیم.

اون اعتماد بنفسش از من بیشتر بود .

یعنی میخواستم کف مغازرو گاز بگیرم!

قیافه منمتعجب   قیافه فروشندهلبخند

 

 

 

نظر فراموش نشه

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 13 دی 1393برچسب:, | 14:10 | نويسنده : امیر حسین میرزازاده |