رشوه هوشمندانه

کشاورز مستأجری با صاحب خانه اش جر و بحث داشت. ماه ها بود که کارشان شده بود اره بده و تیشه بگیر! اما هیچ کدامشان هم یک ذره کوتاه نمی آمد. تا این که کشاورز تصمیم گرفت به دادگاه شکایت کند.

بنابراین پیش وکیلی رفت و از او خواست که راه پیروز شدن را به او نشان بدهد.

وکیل به او امیدواری زیادی نداد، چون بنابر صحبت های کشاورز، قانون بیش تر طرف صاحب خانه را می گرفت تا او را.

بالاخره کشاورز گفت: «چه طوره برای شام قاضی پیر یک جفت مرغابی سرحال درست و حسابی بفرستم.»

وکیل با ترس و لرز گفت: «تو چه کار می کنی؟! این رشوه است!»

کشاورز با شرم و خجالت گفت: «نه بابا، این فقط یه هدیه ی محترمانه ست، نه بیش تر.»

وکیل جواب داد: «همینه که بهت می گم، اگه می خوای فرصتت رو از دست بدی، این کار رو بکن.»

خلاصه کشاورز به دادگاه رفت و وکیل را هم مثل بقیه متعجب کرد. او پیروز شد!

کشاورز همین طور که دادگاه را ترک می کرد به طرف وکیلش برگشت و گفت: «مرغابی ها رو فرستادم .»

وکیل گفت: «نه؟!»

کشاورز گفت : «چرا، اما به اسم صاحب خونه م فرستادم .»



نظرات شما عزیزان:

نازنین
ساعت12:14---29 آبان 1393
چطوری امیر حسین میرزازاده
خوش میگذره؟
بازم به من که هر روز بهت سر میزنم تو که همش توی وبلاگ خودتی ، وبلاگ منو اصلا دیدی امیر حسین میرزازاده ؟
دوستان زیادی توی وبلاگ من سایتشون رو لینک می کنند برای همین بازدید زیادی داره ، تو هم وبلاگت رو لینک کن ، تا دوستام بهت هر روز سر بزنند و بازدید وبلاگت زیاد شه.

اینم آدرسه وبلاگمه:
http://nazi-joon-jooni.loxblog.com

والا به خدا بازدید وبلاگم واقعیه
امیر حسین میرزازاده منتظرتما


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 23 آبان 1393برچسب:, | 16:18 | نويسنده : امیر حسین میرزازاده |